تخته سیاه قلب
هرچی عشق کشید
 
 
یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 18:14 ::  نويسنده : هادی

 پی سی چت   www.pcchat.ir 

منتظرون هستیم.



شنبه 16 دی 1391برچسب:, :: 1:31 ::  نويسنده : هادی

سلام من مدیر pcchatهستم دوستان من شمارو برای اشناشدن وکمک برای کاربر دارشدن پی سی بهم کمک کنین دوست شما هادی.منتظر همتون هستم.

 

       www.pcchat.ir

 

 

 

 



سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 22:42 ::  نويسنده : هادی

www.pcchat.ir  

بچه ها به این چتروم خوشگل سربزنین



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:35 ::  نويسنده : هادی

 قلبی که تنها برای تو می تپد، کسی که به من نفس می بخشد  تو هستی

نمیدانم میدانی وقتی آمدی چه حالی شدم ، همان لحظه که تو را دیدم از این رو به آن رو شدم

انگار در زمین آسمون معلق بودم ، وای که چقدر احساس شیرینی داشتم

ا تو را دیدم دیگر هیچکس جز تو را ندیدم ، از آن لحظه دلم زیر و رو شد ، در مستی چشمانت غرق شدم

دلم میخواست فریاد بزنم عاشقم عاشق فرشته نازم

دلم میخواست به سویت بیایم و در آغوشت بگیرم ...آه....

حال که می اندیشم لیلی بیش نیستم ، لیلی که عاشق اون قلب بی ریای تو شده

لیلی که غرق در دل دریای بیکران قلب مهربان تو شده

میدانم درک میکنی احساسات مرا ای تو که هم احساس با منی

جز قلبم که دیوونت شده ، چیز دیگر ندارم که تقدیمت کنم ، این هم فدای تو

اگر زندگی رو  دوباره  با  تو  آغاز کردم ، به خاطر اون قلب مهربون پاکت بود

مرا  تنها  نگذار، ای  تو  که  دیوونه  کردی قلبم را ، مرا تنها  نگذار  ای تو  که اسیر خودت کردی

اینک اگر  دلم شاد  است    به  این خاطر وجود با   ارزش توست

حتی یک لحظه فکر نبودنت به آتش میکشد دنیای مرا ، این آخرین راه است ،

آزاد نکن از زندان قلبت مرا

بگذار اسیرت بمانم ، بگذار من دیوونه همچنان دیوانه ات بمانم
آرامش من تویی ، آرامش من همیشه با تو بودن است ، روز مرگ من روز بی تو بودن است

هستم تا هستی ، هستم تا در کنارم هستی ، هستم تا لحظه ای که در قلب مهربونت باشم ،

محال است بی تو حتی یک لحظه نیز زنده باشم !

این بود احساساتی که در قلب من بود ، تمام این کلمات عاشقانه به عشق این بود که تو در قلبمی و

قلبم با هر تپش به تو میگوید که دوستت دارد

فریاد میزند دوستت دارد ، باز هم میگوید دوستت دارد



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:34 ::  نويسنده : هادی

 وقتی که قلبم، همین قلبی که اینک عاشق است ، در گوشه ای تنها بود و خسته

وقتی که این احساس ، همین احساس آشنا، پر از غم بود و در هم شکسته
نه ستاره ای بود در آسمان تاریکم و نه همدلی بود در دنیای تیره و تارم
وقتی که پرنده ی تنها بر روی شاخه ی خشکیده برایم میخواند شعر غم را
وقتی که چشمهای پر از اشکم عذاب میداد قلب تنهایم را
امیدی نداشتم به زندگی ، تصویر تنهایی را میدیدم با حالی پر از آشفتگی
حالا تو هستی و زندگی زیباست
قلبم مثل گذشته تنها نیست ،از وجود تو نفس گرفته است 
حالا تو هستی و دل من پر از احساس زیبای توست
تو مرا از طوفان زندگیم نجات دادی
حتی یک لحظه فکر نبودنت مرا عذاب میدهد
نمیخواهم روزی بی تو باشم ، تو نباشی و من دوباره تنها باشم
نمیخواهم ، نمیتوانم ، محال است بی تو زنده باشم
این قلب عاشقم ، همین قلبی که اینک به امید تو می تپد، به من نوید روزهای شیرین با تو بودن را میدهد
به امید آن روزها نشسته ام
خودم را در کنار تو بر روی قاب سفید زندگی کشیده ام

تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم
هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم
اگر تو نباشی …
آری عزیزم … میمیرم
تو را که دارم ، عشق را با تمام وجود حس میکنم
لطافت عشق را لمس میکنم ، برای چند لحظه نفس را در سینه حبس میکنم
و یک نفس فریاد میزنم عشق من دوستت دارم
نمیدانم باور کرده ای که تنها تو را دارم
درهای قلبم را بر روی همه بسته ام
هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر میکنم که با توام
نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام
قلبم با تمام وجود طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی چقدر وجودت برایم ارزشمندست
تا به حال یار وفاداری را مانند تو ندیده ام
تو را که دارم دنیا مال من است،
دیگر آرزویی ندارم چون همان یک آرزویم که تو بودی به حقیقت پیوسته است



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:33 ::  نويسنده : هادی

 در بنفشه زار چشم تو


من ز بهترین بهشتها گذشته ام


من ز بهترین بهارها رسیده ام


ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من


لحظه های هستی من از تو پر شده ست.


در تمام روز...


در تمام شب...


در تمام هفته ...


در تمام ماه...


در فضای خانه، کوچه، راه...


در هوا، زمین، درخت، سبزه، آب...


در خطوط در هم کتاب...


در دیار نیلگون خواب!


ای جدایی تو بهترین بهانه ی گریستن!


بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام


ای نوازش تو بهترین امید زیستن !


در کنار تو


من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام...


در بنفشه زار چشم تو...


برگهای زرد و نیلی و بنفش...


عطرهای سبز و آبی و کبود


نغمه های نا شنیده ساز می کنند...


روی مخمل لطیف گونه هات...


غنچه های رنگ رنگ ناز...


برگ های تازه تازه باز می کنند.

 

بهتر از تمام رنگها و رازها


خوب خوب نازنین من!


نام تو مرا همیشه مست می کند.


بهتر تمام شعر های ناب


نام گرچه بهترین سرود زندگی ست


من تو را به خلوت خدایی خیال خود


« بهترین بهترین من » خطاب می کنم.


بهترین بهترین من!

 

دوستت دارم زندگیم

 

 

 

 


شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:31 ::  نويسنده : هادی

 عشق تو به من نفسی دوباره ارزانی کرد

مرا از سراب تنهایی نجاتم داد

عشق تو به من روح شاعرانه بخشید

به من دوبال برای پرواز کردن به قلب افق های دوردست داد

اگر وجود با ارزش تو را دارم

اگر اینکه به تنها آرزویم رسیده ام

به خاطر وجود پر مهر محبت توست

من وجود با ارزش تو را مدیون وجود مقدس عشق میدانم

عشق تو قلب کویری مرا به بهاری دل انگیز مبدل کرد

من اگر تو را داشته باشم بی نیازترینم از این دنیای بی محبت

عشق تو مرا از کام مرگ نجات داد

نگذاشت غروب تلخ زندگیم فرا برسد

تا بتوانم دوباره نظارگره آسمان بیکران عشق باشم

برای من جدا از عشق های پوچ پوشالی این زمونه

لحظات عاشقی چه شیرین با شکوهه

از زمانی که عشق تو در قلبم طلوع کرد

دیگر رنگ خاکستری تنهایی را ندیدم

در تمام وادی های عشق تو به خدای خویش توکل کردمو بس

خدا را سپاس میگویم که عشق تو را به من ارزانی داشت

عشق را سپاس میگویم که فرشته ی آسمونی همچون تو بهم ارزانی داد



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:30 ::  نويسنده : هادی

 اگر عشقی در این زمانه باشد آن عشق تویی،


با وجود تو من خوشبخترینم


با بودن تو در این دنیا احساس میکنم که عاشقترینم


به تو افتخار میکنم ای عشقم ، تویی که مظهر پاکترین عشق روی زمینی


تو بهترین  هدیه از طرف خدا برای من


اگر این دنیا با آدمهای بی وفایش با قلبم مدارا نکردند


تو در میان آنها با اون مهربونیات به من زندگی دوباره بخشیدی


ای تو که سرچشمه زندگی مهر محبتی


انقدر با این قلب عاشقم بهت عشق می ورزم که


تا با تمام وجود معنای عشق را در قلب عاشقم حس کنی


اگر یک دل دیوانه در این دنیا باشد


دل من است که دیوانه قلب مهربان توست


                                                     تو مقدس ترین عشق در این دنیایی که تا ابد در قلب منی



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:29 ::  نويسنده : هادی

 زندگی بخش من ، روزی باریدی بر کویر دلم و قلبم شد عاشق تو!

 

چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت


در زیر باران بی قراری خیس میشوم


هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ، یک حادثه بی تکرار است


تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی


قلبم…. قلبم …. قلبم… تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت


چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت … تنها خیره شده است به آن سو!

 

آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است

 

ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ، تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،

 

ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!

 

لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!

 

دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!

 

قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین …. قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم

 

این قطره های باران بود یا اشکهایم

 

خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم

 

خدیا چرا میلرزد پاهایم

 

خدایا چرا نمیشوند حرفهایم….

 

آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،با وجودی دیگر درگیر است ،

 

قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است

 

این باران است که می بارد بر من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام ،

 

دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ، برای اینکه قلبها بلرزد،

 

برای اینکه بگویم عاشقم ، هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد...



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:23 ::  نويسنده : هادی

چشمای ناز تو قلبم رو به آتیش میکشه

قلب مهربون تو زندگی رو بی تو برام حروم میکنه

چه عادت کرده باشم بهت ، چه دوستت داشته باشم ، قلب عاشقم فریاد میزند

این زندگی عاشقانه را مدیون توام ای ناجی من

با اون قلب مهربونت مرا دیووونه خودت کردی

مرا مست اون چشمای نازت کردی
چشمانی که لحظه ای دیدن دوباره اش برایم آرزوست

تا لحظه های در کنار تو بودن را با چشمان ناز تو سر کنم ،

تا غرق شوم درون چشمهایت تا بشکنم سکوت را به بهانه ی دیدن چشمهایت

تا بگویم درد دلهایم را برایت ، منی که بی خبر نیستم از آن دل مهربونت

صدای دلنشین تو ، زندگی بخش زندگی من است

خیره شده ام به چشمهای زیبای تو، تو هم چه زیبا نگاهم میکنی

لبخندت مرا دیوانه تر میکند، میترسم که تمام این لحظات عاشقانه را در خواب باشم

ای قلب عاشقم باور کن عاشق شدن را

چشمان ناز تو مرا دلتنگ کرده، گرفتن دستهایت بی قرارم کرده

دیگر چگونه بگویم که بودن تو زندگی کردن مرگ من است



شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 2:21 ::  نويسنده : هادی

 روی تخته سنگی نوشته شده بود: "اگه کسی عاشق شود باید چه کار کند؟ " 

من هم زیر آن نوشتم : "باید صبر کند"

روز بعد زیر نوشته ی من نوشته شده بود : " نتونست صبر کنه باید چیکار کنه؟ "

من هم با بی حوصلگی نوشتم : "بمیرد بهتر است "

روز بعد انتظار داشتم زیر نوشته ی من چیزی باشد اما...

کنار تخته سنگ جوانی مرده را یافتم....



درباره وبلاگ


پسری هستم از جنس تنهایی!دوستانم تنهایم گذاشته اند!و من به انتظار پروانه ای !برای شکستن این سکوت!و این پروانه کی می آید؟کجایی......! مطالب این وبلاگ حاصل فکر و تلاش پسری تنهاست! (هرگونه کپی برداری از مطالب این وبلاگ پیگرد قانونی دارد)
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هیس...به تخته نگاه کنید و آدرس mani751.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 164
بازدید کل : 61450
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

Alternative content