تخته سیاه قلب هرچی عشق کشید |
|||||||||||||||||
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : هادی
در سزمین تنهایی من.. جایی برای نهال تازه تو نیست.. پس درو کن هر آنچه کاشته ای برای روزهای ماندگاری.. این جا سرزمین مردگان است.. یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 11:19 :: نويسنده : هادی
تجسم خیال های واهی به نبرد روزها و لحظه های خوشی رفته اند.. که با قدرت ، پای هیچ کس دیگر را وسط نخواهند کشید.. در کشاش این دقایق ، جانی را از دست می دهم .. که تاوان بهایش خواهد بود.. یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : هادی
وقتی آرزوهایتان در افتادن مژه ای گره خورده وقتی زندگیتان در ته فنجان قهوه ی خلاصه شده وقتی صبرتان با عطسه هایتان ارتباط نزدیکی برقرار کرده کلماتی همانند درک فهم واقعیت چه معانی سنگینی خواهند داشت... یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : هادی
وقتی آرزوهایتان در افتادن مژه ای گره خورده وقتی زندگیتان در ته فنجان قهوه ی خلاصه شده وقتی صبرتان با عطسه هایتان ارتباط نزدیکی برقرار کرده کلماتی همانند درک فهم واقعیت چه معانی سنگینی خواهند داشت... یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 11:16 :: نويسنده : هادی
من !!
نه !! این تویی که دستانت را به تقدیر سپردی.. چشمانت را به حیا پوشاندی.. تنت را به شرم و اعتقاد وانهادی.. ولی فکرت را به همه جا کشاندی.. .. وستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارم یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس میکردیم میکشیدیم رو تخته فکر میکردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک میشد میدیدم چه گندی زدیم...! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم !
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |